تبلیغات در سایت ما

درمانگرو مشکل گشا

چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
پشتيباني آنلاين
پشتيباني آنلاين
آمار
آمار مطالب
  • کل مطالب : 156
  • کل نظرات : 6
  • آمار کاربران
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آمار بازدید
  • بازدید امروز : 9
  • بازدید دیروز : 2
  • ورودی امروز گوگل : 1
  • ورودی گوگل دیروز : 0
  • آي پي امروز : 3
  • آي پي ديروز : 1
  • بازدید هفته : 17
  • بازدید ماه : 16
  • بازدید سال : 514
  • بازدید کلی : 244202
  • اطلاعات شما
  • آی پی : 3.142.119.241
  • مرورگر :
  • سیستم عامل :
  • امروز :
  • درباره ما
    به وبلاگ من خوش آمدید
    خبرنامه
    براي اطلاع از آپدیت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



    امکانات جانبی

    هاروت و ماروت هاروت و ماروت کارگران در هر گوشه ی قصر نیمه ساز مشغول تلاش و کوشش بودند. عده ای ملات و مصالح آماده می کردند، گروهی آب می آوردنند و عده ای آبگینه ها را برهم می چیدند. از شدت گرما و فعالیت عرق از پیشانی و صورتشان جاری بود. در جایگاهی مشرف به قصر مردی بلند بالا و متین به عصای خود تکیه زده و با دقت و فراست تمامی حرکات این کارگران عجیب را زیر نظر داشت و کوچکترین نکته ای از نگاهش پنهان نمی ماند. به ناگاه قامت جوانی ستبر شانه و تنومند مقابلش نمایان شد و او با دیدن بیگانه نهیب زد: تو کیستی که بی اجازه مأموران نگهبان من به اینجا آمده ای؟! ـ جان مبارک را! ای شهریار بزرگ و ای پیامبر والای آفریدگار! آخر من فرشته ی مرگ هستم و برای حضورم در جایی که باید باشم از کسی اجازه نمی گیرم! سلیمان این پادشاه مقتدر و صاحب مُلک پروردگار، دهان گشود تا در پاسخ عزرائیل سخنی بگوید، لیک پیش از آن، به اشاره ی او روح از جسمش خارج شده و پیکر بی جانش همانطور که به عصا تکیه زده بود ایستاده بر جای ماند. هر صبح به شب می رسید و روزها یکی از پی دیگری می گذشت و کارگران شگفت انگیز که کسی جز جنیان نبودند همچنان سختکوشانه کار می کردند و قصر پیوسته کامل و کاملتر گشته و باشکوه تر از پیش جلوه گر می شد. شیطان که از همان آغاز در دوردست ها به تماشا ایستاده بود بی آن که جرأت نزدیک شدن داشته باشد از خود پرسید چرا روزهاست این منظره ای که می بینم هیچ تغییری نمی کند، سلیمان نبی نه خوابيده و نه آشاميده و نه غذايى تناول كرده و نیز لحظه ای اینجا را ترک نکرده و این باورکردنی نیست، یعنی آن جوان برنای سیه چشم که محو وقار و شکوه پادشاه برجای میخکوب شده بود به یادچه پیغامی افتاد که قدم پیش نهاد و در مقابل وی خم شد و کلامی گفت و زود رفت، آخر از همان هنگام بود که سلیمان در افکار خود فرو رفت و دیگر تکانی نخورد! ابلیس برای حیرت خویش تسکینی نمی یافت. جنبنده ای خورد و ظریف درحالی که طومار فرمانش را زیر بغل داشت از همان بالا پوزخندی زده و زیرلب گفت: بیچاره ابلیس! می بینم که از کنجکاوی شاخ برسرت سبز شده است، فعلا برجای ایستاده باش تا از راه برسم و برایت پرده از رازی که مدتهاست ذهن شیطانیت را به خود مشغول داشته بگشایم آن هم به طرفندی که هنر من است و بس! سفر موریانه پایان یافته و رسالت وی آغاز می گشت او با آن گام های کوچکش سرانجام پس از یک سال از بالای درختی که بر آن مسکن داشت به پایین رسیده و یک راست به سراغ عصا رفت و به سرعت مشغول جویدن شد و با انجام این مأموریت و درهم شکستن عصا، پیکر پیامبر دوران و پادشاه پادشاهان سلیمان نبی برزمین افتاد و در قصر آبگینه هیاهویی در گرفت، جنیان خاک آلود و نحیف و زار و نزار، کار روزانه را رها کرده آسوده خاطر از عتاب کارفرما به تماشا ایستادند، درباریان جسم بی جان سلیمان را برتختی نهاده و به کاخ قدیمیش حمل کردند تا آماده مراسم تجهیز گردند. جنیان گرد موریانه حلقه زده و به تقدیر و ستایش او پرداختند: - اگر تو نبودی معلوم نبود تا چند سال دیگر ما همینطور بی سبب رنج و ذلت می کشیدیم! - تو فرشته ی نجات ماشدی وگرنه آن قدر خاک و مصالح می بردیم تا آخر زیر گل و لای مدفون شویم! - ما پیوسته سپاسگزارت هستیم و البته خدمتگزارت! هرگاه خواستی خانه ای بسازی آب و گلش از ما. ابلیس که طومار لوله شده ای را در دست داشت به این جمع نزدیک شد و گقت : حقیقتا که اگر شما اندکی از اسرار غيب مطّلع مى ‏بودید یکسال بیهوده در ذلّت بارکشی باقى نمى ‏ماندید. اما من نقشه ای کشیده ام که جبران همه ی سال های بندگی و بردگی شما برای سلیمان را می کند. مدت ها وقت صرف نموده ام تا این لوح را تنظیم کنم در عوض هرآنچه برای به هم ریختن حاصل عمر سلیمان و پدرانش لازم است در این نقشه ثبت شده فقط کمی صبر کنید تا شاهکارم راببینید. ابلیس در اطراف تخت سلیمان می پلکید تا در فرصت مناسبی نقشه ی خویش را عملی سازد، آنگاه که درباریان به تدفین ملک رفتند او لوح دستنویس خود را زیر تخت سلطنت نهاد، جایی که به راحتی دیده شود. اطرافیان طومار را یافتند که برآن نوشته بود: این کتابی است از جانب آصف ابن برخیا برای سلیمان پادشاه، هرچه از سحر و جادو و اذکار و اوراد بخواهید در این گنجینه ی علم و دانش خواهید یافت. عده ای از آنان با مطالعه ی کتاب گفتند پس معلوم شد سلیمان با چنین ورد و اورادی به فرمانروایی ما رسیده و بر ما حکومت می کرد، اگر اینها نبود بر ما غلبه نمی یافت. عده ای دیگر به اعتراض برخاسته و گفتند نه چنین نیست سلیمان بنده ی صالح و پیامبر خداوند بود، او را چه به سحر و جادو! ازآن روز رفته رفته وضع اجتماع دگرگون شد: گناه و معصیت و دشمنی و ستیزه شایع گشته و فقر و نکبت و مرگ های بی علت و اختلافات خانوادگی دامنگیر مردم گشت. سرانجام کار به جایی رسید که در گوشه و کنار شهر پنهان و آشکار گفتگوهایی به گوش می رسید: - برای رسیدن به مراد، این برگ درخت سنجد رو با دوده سُمِ گوزن قاطی کن و نیمه های شب از کنار قبرستان خاک بردار ... - برای ثروتمند شدن روی پوست گراز وحشی بنویس... - برای بستن زبان همسایه مغز استخوان افعی را... - طلسم دارم برای از بین بردن رغیب پنجاه سکه، حاکم ولایت خواستی سیصد سکه... - فرمانروایی ایالات طلسمش پانصد سکه... اینگونه بود که ابلیس توسط یارانش به اجرای نقشه خود پرداخته و آنچه از سحر و جادو، ورد و اوراد در "کتاب شیطان" بود به مردم آموختند تا این که رجوع به جادوگران به صورت عادت معمول در آمد. سالیان سال این وضع ادامه داشت و نصیحت ها و سفارش های پیامبر زمان نیز در مردم اثری نمی گذاشت لذا او به در گاه الهی استغاثه نمود و راه چاره خواست. شبانگاه در خانه به صدا درآمد پیامبر آن را گشود دو جوان متین و خوش سیما مقابل آستان ایستاده بودند، پیامبر آن دو را به داخل دعوت نمود و از علت آمدنشان سوال کرد: اولی گفت اسم من «هاروت» است و دومی ادامه داد منهم «ماروت» نامیده می شوم. ما هر دو فرشته هستیم و از جانب خداوند به خدمت تو آمده ایم تا در مورد از میان برداشتن سحر و جادو و عادت های پلید قومت یاریت دهیم. دومی ادامه داد اما عملیات سنگینی در پیش می باشدکه به برنامه ریزی دقیقی نیاز دارد، پیامبر خدا با خشنودی پرسید طرح شما برای این کار چیست؟ هاروت طوماری قدیمی را مقابل پیامبر گرفت و گفت: این کتاب "طلسم شیطان" است همان که پس از مرگ سلیمان نبی، ابلیس زیرتخت وی نهاد و وانمود کرد که وصایای آصف بن برخیا در آن نوشته شده است و مردم برای رسیدن به سعادت و خوشبختی باید به دستورالعمل های آن عمل نمایند. پیامبر گفت: آن هم چه سعادتی که هر روز بیش از پیش دشمنی و کینه جای محبت و الفت را گرفته و میان همسران جدایی می افتد و سرزمین ایمان چهره ای زشت و پلید به خود می گیرد. ماروت: اندوه و غصه کافیست ما از فردا وارد عمل شده و به خواست خداوند درخشش ایمان را به سرزمین تو بر می گردانیم. پیامبر: خوب، نگفتید نقشه شما چیست؟ هاروت: برنامه از این قرار است که خداوند تعالی خواسته ما هر چه در این کتاب به نام آصف ابن برخیا نوشته شده به همگان نشان داده و راز ابلیس را افشا کنیم و از نیرنگ او پرده برداریم. پیامبر: یعنی با این کار همه ی تباهی ها به صلاح آمده و نکبت از جامعه برچیده می شود؟ ماروت: البته این فقط قدم اول است در مرحله بعد ما روش خنثی کردن طلسم ها و اوراد و طرفندهای شیطان را به مردم می آموزیم تا همه سحرها باطل و راه نفوذ شیاطین بسته گردد. پیامبر: بسیار خوب از همین امشب شروع می کنیم من، یاورانم را صدا زده و فورا ستاد بحران تشکیل می دهیم و فراخوان همگانی می دهیم، فقط شما دو فرشته آیا فردا با همین زلف و گیسوی بلند و برشانه افشانده و لباس و کمربند میان مردم ظاهر می شوید؟ هاروت و ماروت نگاهی به یکدیگر اندخته و لبخند زنان گفتند: خوب از اول هم قرار بود ما به شکل انسان و به رسم و آداب مردم در میانشان حاضر شویم تا پذیرا و همکلاممان گردند. پیامبر: مانعی ندارد از فردا عملیات را شروع کنید. از فردا هر روز هاروت و ماروت هر کدام در چادر ستاد یکی از میادین شهر، حاضر می شدند و در جمع مردم شروع به آموزش می نمودند. هاروت: این که می بینید طلسمی هست که برای ایجاد شک و تردید بین همسران استفاده می شده مواد تشکیل دهند اون از این قراره: پوست ماهی دریای شور رو میخ در قلعه و... ماروت: شما هر وقت به چنین سحری برخورد کردید باید برای باطل کردنش این ترکیبی که یادتون می دم استفاده کنید نمک اقیانوس شیرین رو با پوست درخت... هاروت: و اما این یکی دستنوشته ای هست که روی اون اسم شخص در مقابلش اسم رغیب و طرفین اون دو هم اسم خاص شیطان نوشته شده، این نوع چینش اثرش ... ماروت: این شکل از دستنوشته ها رو باید از شهر بیرون برد و در محلولی از ... هاروت: کلاً سعی کنید هیچ نوشته یا شیئ مشکوکی رو از کسی نگیرید و به خانه یا محل کارتون نبرید و اصلاً همراهتون نگهداری نکنید. ماروت:دعاها و ذکرهایی که پیامبر خدا به شما توصیه می کنند رو دائما بخونید، یادتون نره اول هر کاری اعوذ بالله من الشیطان الرجیم و بسم الله الرحمن الرحیم بگین سر انجام آموزش همگانی کامل و مأموریت دو فرشته به پایان می رسید و آنها آخرین سفارشات خود را با مردم در میان می نهادند: حالا ما همه ی طلسم ها و سحرنامه ها رو براتون رمز گشایی کردیم و شما به راحتی می تونید با خنثی کردن هر سحری با ضد خودش، زندگی خودتون و اطرافیانتون رو نجات داده و اوضاع این سرزمین رو سر و سامون ببخشید اما این هشدار رو هرگز فراموش نکنید که اگر کسی نیت سوء استفاده داشته باشه و به فکر مهندسی معکوس افتاده و طلسم هایی رو که یاد گرفته برای مقاصد شیطانی به کار ببره این کارش از نظر خداوند پنهان نمونده و جرم فوق العاده سنگینی خواهد داشت و مجازات سختی انتظارش رو میکشه در واقع این آزمایشی هست که خداوند متعال تدارک دیده برای سنجیدن میزان استقامت در برابر وسوسه و صداقت نشون دادن شما در استفاده از آموخته ها! با پایان یافتن رسالت و وظیفه ی دو فرشته ی خداوند، پیامبر و نماینده ی آفریدگار با امت خویش چنین اتمام حجت نمود: ...مهمترین نکته این هست که همه ی کسانی که تا حالا شغل جادوگری و ساختن طلسم و ورد و اوراد نویسی رو حرفه و کار و کسب خودشون به حساب آوردند بدونند اعمال اونها یک سر سوزن هم روی کسانی که سراغ من آمده و درخواست پناه و حمایت می کنند اثر نداره چرا که من به عنوان نماینده و حجت خداوند در زمین، اونها رو تحت محافظت خودم می گیرم و دعا و ذکر و راه حل در اختیارشون میگذارم و با این کار اجازه نمی دم به مؤمنین آسیبی برسه مگر همون افرادی که ایمان و اعتقاد محکمی ندارند و از مراجعه به من و درخواست یاری کردن غفلت می کنند ... از آن پس اوضاع سرزمین ایمان رفته رفته بهتر شده و رو به صلاح می رفت اگرچه همانطور که هاروت و ماروت پیش بینی کرده بودند عده ای از کافران و شیادان اصلاح ناپذیر همین آموزش ها و راهنمایی های دو فرشته خداوند را نیز مورد سوء استفاده قرار داده و در کنار دستوالعمل های "کتاب شیطان" به کار می بستند تا بیش از پیش به اهداف شوم خود نایل گردند... .

    بخش نظرات این مطلب


    برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

    نام
    آدرس ایمیل
    وب سایت/بلاگ
    :) :( ;) :D
    ;)) :X :? :P
    :* =(( :O };-
    :B /:) =DD :S
    -) :-(( :-| :-))
    نظر خصوصی

     کد را وارد نمایید:

    آپلود عکس دلخواه:







    تبلیغات
    نویسندگان
    ورود کاربران
    نام کاربری
    رمز عبور

    » رمز عبور را فراموش کردم ؟
    عضويت سريع
    نام کاربری
    رمز عبور
    تکرار رمز
    ایمیل
    کد تصویری
    تبادل لینک هوشمند

      تبادل لینک هوشمند

      برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان درمانگرو مشکل گشا و آدرس zanzntanha.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






    آخرین نظرات کاربران
    الی - باطل طلسم - 1393/8/7
    الی - چجوری میشه طلسم رو باطل کرد؟
    یکی ک تو قبرستان دفن کرده باشن؟ - 1393/8/7/zanzntan
    DUYĞU - در کتاب چار فصل زندگی
    صفحه ها پشت سرِ هم می روند
    هر یک از این صفحه ها یک لحظه اند
    لحظه ها با شادی و غم می روند
    گریه دل را آبیاری می کند
    خنده یعنی این که دل ها زنده است
    زندگی ترکیب شادی با غم است
    دوست می دارم من این پیوند را
    گر چه می گویند شادی بهتر است
    دوست دارم گریه با لبخند را … - 1393/4/14
    DUYĞU - سلام،مطالب وبلاگت عالیست،موفق باشی - 1393/4/14
    ایران توانا - باسلام

    از این پس می توانید آخرین اخبار دستاوردهای کشور عزیزمان را در سایت ایران توانا http://iranetavana.ir دنبال کنید و به کشور خود افتخار کنید.

    باتشکر

    مدیر پایگاه خبری دستاوردهای ایران - 1393/4/5
    ابوالفضل - سلام به شما دوست وبلاگ نویس ،وبسایت خیلی عالی دارید من شما رو دعوت میکنم به شبکه اجتماعی تمشک ملخق بشین و دوستان جدید پیداکنید و لحظات خوب زندگیتونو با بقیه شریک بشین
    منتظر حضور سبزتان هستیم
    روابط عمومی شبکه اجتماعی تمشک - 1393/4/5
    عنوان آگهی شما

    توضیحات آگهی در حدود 2 خط. ماهینه فقط 10 هزار تومان

    عنوان آگهی شما

    توضیحات آگهی در حدود 2 خط. ماهینه فقط 10 هزار تومان

    به درمانگرو مشکل گشا امتیاز دهید